مالک اشتر


 

نویسنده: وچپا وگلیری
مترجم: علی اکبر عباسی




 
مالک اشتر، از قهرمانان نامی صدراسلام و سردار شجاع امام‏ علی (ع) در نبرد صفین بود که عاقبت توسط عمّال بنی امیه، ناجوانمردانه‏ مسوم شد. با این حال، اطلاعات بیش‏تر ما درباره‏ی او از مشهورات‏ تجاوز نمی‏کند، مقاله‏ی حاضر که برگرفته از دایرة المعارف اسلام است، اطلاعات لازم را درباره‏ی وی ارائه کرده است. حذف ارجاعات متن از جانب رشد آموزش تاریخ صورت گرفته است.
مالک‏بن حارث نخعی، یاور علی (ع) و انقلابی سیاسی عهد عثمان‏ بود. او به دلیل زخمی که در نبود یرموک برداشت، به «اشتر»، یعنی مردی‏ که پلک چشمش برگشته است، ملقب شد. او با اقدامات جسورانه‏اش‏ در جنگ با بیزانس مشهور شد، و [در این جنگ] حتی به خود جرأت‏ داد، مأموریتی مخاطره‏آمیز را ماورای سرزمین عرب و در قلمرو دشمن‏ انجام دهد. او یکی از مخالفان سرسخت خلیفه‏ی سوم و طبقه‏ی حاکم‏ آن دوران بود و در حقیقت یا آن‏گونه که ادعا می‏کرد، از حقوق (غنائم و دارایی‏های ملکی) جهادگران دفاع می‏کرد.
بعد از یک برخورد شدید بین او و مخالفانش در حضور امیر شهر کوفه، سعیدبن‏عاص، وی با ده تن از دیگر شورشیان به شام تبعید شد. بعدا معاویه او را به عراق بازگرداند، اما سعید، وی را به نزد حاکم حمص‏ فرستاد. با بالا گرفتن آشوب در کوفه، او فرصت را برای بازگشت به این‏ شهر و تحرک توده‏ی مردم از دست نداد. در رأس گروهی قرار گرفت‏ که بازگشت حاکم وقت شهر کوفه، یعنی سعیدبن عاص را به این شهر مانع شدند و خودشان، ابوموسی اشعری را به عنوان حاکم از سوی خلیفه‏ تعیین کردند.
در زمان شورش در مدینه که به قتل خلیفه عثمان منجر شد، مالک‏ دویست تن را از کوفه‏[به مدینه] آورد و یکی از کسانی بود که خانه‏ی‏ [عثمان] را محاصره کردند نام وی حتی بین نام قاتلان خلیفه ذکر شده‏ است.
شدت عمل و سختگیری‏های مالک به دوران علی (ع) نیز کشیده شد که در زمان انتخاب وی به خلافت، چند تن از متمردان از بیعت‏ را واداشت، نسبت به وفاداری سوگند بخوردند. (1) مالک بعد از آن به‏ علی پیوست.
طی جنگ علی با عایشه، طلحه و زبیر، مالک برای جمع‏آوری‏ سپاه به کوفه فرستاده شد. بعد از موفقیتش در این مأموریت، جایگاهش به عنوان وزیر علی مستحکم شد. در نبرد جمل نیز شرکت‏ داشت.
منابع به روشنی هماوردی‏های وی با عبدالله بن زبیر و دیگر شجاعان را ذکر کرده‏اند. به عنوان فرمانده جلوداران علی (ع) در جنگ‏ با معاویه، ساکنان رقه را واداشت، پلی از قایق روی فرات بسازند (2) تا سپاهیان از آن عبور کنند (طبری 1/60-3259).
در نبرد صفین، درحالی‏که فرمانده جناح راست سپاه علی (ع) بود، شور و دلیری زیادی از خویش به نمایش گذاشت.
در ماجرای حکمیّت، علی می‏خواست مالک را به عنوان حکم‏ تعیین کند، اما سپاهیانش نپذیرفتند. آنان به خوبی آگاه بودند که چنین‏ انتخابی به منزله‏ی ادامه‏ی جنگ است. وقتی اشتر از تصمیم اتخاذ شده برای متارکه‏ی جنگ آگاه شد، می‏خواست به جنگ ادامه دهد؛ به دلیل این‏که تصور می‏کرد، پیروزی نزدیک است. این مطلب از سخنرانی او که در این موقعیت زمانی ایراد کرد، استنباط می‏شود. مالک پس از آن کوشید، از امضای پیمان‏نامه‏ی حکمیت‏ خودداری کند. احتمال می‏رود علی (ع) برای خلاص شدن از شرایطی‏ که طرز تلقی منفی وی نسبت به متارکه‏ی جنگ با معاویه به وجود آورده بود، او را به عنوان حاکم موصل همراه با تعداد دیگری از شهرهای بین عراق و شام که در تصرف علی بودانتخاب کرده باشد.(3) اما اشتر با مخالفت ضحاک بن قیس فثری که از سوی معاویه به‏آنجا آمده بود، مواجه شد و می‏باید موصل را پس گرفت. بعد از آن‏ مالک به عنوان حاکم مصر تعیین شد. دقیقا مشخص نیست، آیا بلافاصله بعد از احضار قیس بن سعد و یا بعد از اخراج محمد بن‏ ابی بکر که معلوم شده بود سیاستمدار موفقی نیست، مالک انتخاب‏ شد.(4)
به‏هرحال، احتمالا اشتر هرگز به محل حکمرانی‏اش نرسید. زیرا هنگامی که به قلزم رسید، به وسیله‏ی حاکم محلی جایستار مسموم شد. درباره‏ی عکس العمل معاویه هنگام شنیدن خبر مرگ‏ مالک، مطالبی گفته‏اند که بعدا مشهور شده است. اول این‏که: روی‏ دست‏ها و دهانش فرو افتاد؛(5) مثلی که با خوشحالی از وصول این‏ خبر دلالت دارد دوم این‏که گفت: «خداوند سپاهیانی از عسل دارد» که همین جمله معاویه را به عنوان تحریک‏کننده‏ی قتل اشتر، متهم‏ می‏کند. به هر صورت، این واقعیت روشن است که معاویه، مالک‏ را یکی از بازوان علی (ع) از نظر او: عمار بن یاسر بود. به لحاظ جسمانی، اشتر تنومند بود. همچنین، نام شمشیرش «لج» بود که به معنی درخشندگی آب روان‏ است.
منبع:
‏Vaglieir L. Veccia. Ashtar. Encyclopedia Of Islam, V, I, P 407.
مجله رشد آموزش تاریخ، تابستان 1384، شماره 19 (از صفحه 39 تا 40)

1. نظر مالک، سختگیری بر متمردین از بیعت بود، ولی نظر علی این نبود و اشتر براساس نظر حضرت علی (ع)، بر اعراض‏کنندگان از بیعت سخت نگرفت. همچنین، کسانی را که برای جهاد حرکت نکردند، زندانی کرد. رک: دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود. اهبار الطوال. تحقیق عبد المنعم عاسر. مراجعه جمال الدین‏ شیال. قاهره. داراحیاء اکتب العربی. الطلیعه الاولی. 2960 م، ص 143.
2. البته اقدام مالک در واداشتن مردم رقه برای ساختن پل، قبل از انتخاب وی به‏ عنوان فرمانده جلوداران بود. رک: نصربن مزاحم منقری. پیکار صفین. به تصحیح‏ عبداسلام محمد هارون. ترجمه‏ی پرویز اتابکی. تهران. انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، چاپ دوم. 1370، ص 209؛ مقایسه شود با همان، ص 212.
3. انتخاب مالک اشتر به عنوان حاکم جزیره و شهرهای آن، از جمله موصل، قبل‏ از صفین بود و در این زمان، وی به ادامه‏ی حکومتی که از قبل به وی محول شده‏ بود، می‏پرداخت. رک: نصربن مزاحم، پیشین، ص 26؛ ابوحنیفه احمدبن داود دینوری؛ پیشین: ص 154. اقامت مالک نیز در نصیبین بود و نه موصل. رک: ابن ابی الحدید. جلوه‏ی تاریخ در شرح نهج البلاغه. ترجمه‏ی محمود مهدوی‏ دامغانی. تهران. نشر نی. چاپ اول. ج 3. ص 213؛ و نیز: طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری. تدجمه‏ی ابو القاسم پاینده. تهران. اساطیر. چاپ‏ پنجم. 1375. ج 6. ص 2621.
4. مالک بعد از محمد انتخاب شد، ولی چون در راه به شهادت رسید، محمد بعد از وی نیز در مصر حاکم بود. اشتباه برای بسیاری از محققان در زمان تقدم. تأخر حکومت این دو پیش آمده است . . . برای نمونه رک: مشکور، محمد جواد. تاریخ شیعه و دیگر فرقه‏های اسلام تا قرن چهارم. تهران. اشراقی. چاپ ششم. 1379، ص 28؛ و نیز: صالحی مازندرانی. دولت جاوید. قم. صالحان. چاپ‏ اول. 1380. ص 69.
درحالی‏که شواهد و قرائن و مخصوصا نامه‏ی 34 نهج البلاغه که در منابع نیز آمده، بیانگر واقعیت این موضوع است. رک: نهج البلاغه. ترجمه سید جعفر شهیدی. تهران. انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی. چاپ چهارم. 1372. نامه‏ی 34، ص 309، و نیز: ابی مخنف لوط بن یحیی الازدی. فصوص من تاریخ ابی مخنف. تحقیق کامل سلیمان الجبوری. بیروت. دارالمحجمه البیضاء. الطبعه الاولی. 1999 م. الجزء الاول. ص 315.
5. همان‏گونه که ابن اثیر در کتاب «الکامل فی التاریخ» نوشته است، این روایت‏ نمی‏تواند درست باشد. زیرا کسی که از سوی علی برای امارت ایالت مهمی چون‏ مصر روانه شده است، نمی‏تواند این‏قدر در نظر وی منفور باشد و روایات ستایش‏ آمیز از مالک صحیح به نظر می‏رسد. رک: ابن اثیر، زالدین بن علی بن اثیر. الکامل فی التاریخ. بیروت. وارصار. الطبعه الاولی. 1965 م (1385 ه. ق). المجدالثالث. ص 353.